وبلاگ تفریحی و سرگرمی قندون

وبلاگ تفریحی و سرگرمی قندون

برترین و بزرگترین وبلاگ تفریحی و سرگرمی
وبلاگ تفریحی و سرگرمی قندون

وبلاگ تفریحی و سرگرمی قندون

برترین و بزرگترین وبلاگ تفریحی و سرگرمی

انتقاد یک روزنامه استان فارس از برنامه سجاد افشاریان در خندوانه




 
 
 روزنامه خبرجنوب چاپ شیراز در مقاله ای به قلم فرنگیس شنتیا به برنامه استندآپ خندوانه که توسط سجاد افشاریان اجرا شد انتقاد کرد.

این روزنامه نوشت:سجاد افشاریان، سرپرست نویسندگان خندوانه، یکی از چهار کمدینی بود که هفته گذشته در مسابقه «خنداننده برتر» شرکت کرد تا بلکه به بهای تمسخر شیرازی ها و زیر سوال بردن روحیه کار و تلاش همشهری های خود، «مدال خنداننده برتر» این برنامه را نصیب خود کند.

البته این نویسنده شیرازی در پاسخ به واکنش منتقدان نسبت به تمسخر مردم یک شهر آن هم روی آنتن رسانه ملی در حالتی تدافعی می گوید: آقای قاسم خانی یک بار حرف خوبی زدند و گفتند: «نمی دانم چرا ما تهرانی ها از این که این همه سریال و فیلم با لهجه ما ساخته می شود ناراحت نمی شویم».

به نظر می رسد استناد به صحبت های یک طنزپرداز که نه متعلق به شیراز است و نه هیچ گاه رفتار اجتماعی و فرهنگی مردم شهرش آماج تمسخر و توهین قرار گرفته است، غیر مستدل ترین توجیهی است که سجاد افشاریان برای موجه نشان دادن طنز سخیف خود در برنامه خندوانه مطرح می کند، اجرایی که مانند همیشه مردم شیراز را یک سری انسان های بی خیال دنیا، بی حال، تنبل و باری به هر جهت معرفی می کند.

اینکه آقای نویسنده در «استند آپ» ضعیف خود با زیرکی تمام اجرایی را از عروسک محبوب شیرازی ها یعنی «آقوی همساده» به نمایش بگذارد و گل کردن کاراکتر این عروسک را نشان از درک شوخ طبعی مردم شیراز بداند، نامش را چیزی به جز یک زرنگ بازی هنری آن هم از نوع مبتذل و سخیف آن نمی توان گذاشت.

آن چه مسلم است در تمام این سال ها و در طول اجرای بی عیب و نقص محمد بحرانی در نقش «آقوی همساده» نه تنها هیچ توهینی به شیرازی ها نشد بلکه این عروسک صاف و ساده و بی شیله پیله به اتکای لهجه شیرین شیرازی اش خیلی زود به یکی از کاراکترهای جذاب و دوست داشتنی مردم این شهر تبدیل شد.

حال این که یک نویسنده بخواهد با اتکا به یک عروسک پارچه ای که آن هم کوهی از تجارب ارزنده ایرج طهماسب پشت آن خوابیده است، تکه پرانی های سخیف خود را توجیه کند و بساط خنده و غش و ریسه میهمانان خندوانه را آن هم به بهای کسب یک مدال فراهم نماید، جای بسیار تاسف است و تاسف بار تر از آن سکوت متولیان شهر و استان نسبت به رفتارهای ضد فرهنگی است.

به هر حال باید از این هنرمند شیرازی پایتخت نشین پرسید، آیا نویسنده ای مثل سروش صحت که اهل اصفهان است و دست بر قضا خودش نیز یکی از اجرا کنندگان «استند آپ» در خندوانه بود به خود این اجازه را می دهد که چنین جسور و فراگیر هم استانی های خود را به سخره بگیرد؟

در برنامه هفته گذشته خندوانه شاهد بودیم که وقتی سجاد افشاریان چندین و چند بار در استند آپ خود مردم شیراز را نشانه گرفت و آن ها را به استناد چند جوک دسته چندم که در فضای مجازی رد و بدل می شود، بی حال و باری به هر جهت خطاب کرد، صدای قهقهه همراه با کف زدن های مکرر تماشاچیان خندوانه تمام سالن را پر کرده بود.

به طور حتم در جمع آن تماشاچیان پایتخت نشین که رامبد جوان کف زدن ها و غش و ریسه رفتن های آن ها را همراهی می کرد، هیچ شهروند شریف شیرازی به جز اجرا کننده حاضر در صحنه حضور نداشت تا روی صحنه برود و برنامه چه زنده باشد و چه نباشد اعلام کند برای اثبات روحیه کار و تلاش مردم شیراز و استان فارس همین ستون های استوار و ساخته دست مردان آن که تاریخ یک ملت به آن تکیه می کند، کافی است و برای اندیشه والا و کرامت انسانی مردم این دیار بوی خوش غزل های حافظ و سعدی می ارزد به قلم فرسایی صدها و صدها مدعی معاصر که به مدد گریز به پایتخت یا پایتخت نشینی جان گرفته اند.

و این هم چند تکه پرانی بدیع خندوانه آن هم با اجرای یک شیرازی دست به قلم:

* تنها چیزی که با خودم آوردم همین کاناپه است. اما اصلاً نگران نباشید قرار نیست از آن زیاد استفاده کنم، (خنده حضار) این کاناپه همین که اینجاست به من آرامش می دهد چون خیلی ها فکر می کنند که ما زیاد استراحت می کنیم.

*در شیراز استخرها در تمام سانس های صبح، ظهر، شب، عصر، غروب، دم سحر خیلی شلوغه ولی توی آب خیلی خلوته همه همون دور استخر جمع می شوند! (خنده و قهقهه حضار).

* یکی از دلیل هایی که ما شیرازی ها خیلی بهمون خوش میگذره اینه که در اختیار زمان نیستیم، زمان در اختیار ماست. مثلاً همیشه میگیم حالا ای وقت صب، حالا ای موقع ظهر، حالا دم غروبی، عامو حالا شبه... حالا آخر شبی و نمی فهمیم وقت واقعی کی هست. (قهقهه و کف زدن های حضار).


* بعد به ماجرای ساختگی یک تصادف و دعوای دو راننده اشاره می کند: من دیدم راننده پیکان رفت زیر فرمون اومد بالا یک کفش آورد و گفت: آقا اصلاً من حال ندارم، این کفش و بگیر و یک تیپا بکش به خودت. (کف زدن های حاضران تبدیل به غش و ریسه می شود و رامبد جوان هم پا به پای میهمانان خود برای افشاریان کف مرتب می زند).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد