جهان ما دنیای زیبایی است، طراوت و تازگی طبیعت، زلالی آبهای اقیانوسها و دریاها، صلابت کوهها و درخشش خورشید آن دلفریب و دوست داشتنی است، اما این گوشه و آن گوشهی این جهان پرنقش و نگار، مکانهایی ترسناک هم یافت میشوند. دنیاهایی که خواسته و ناخواسته محصول دست بشر بوده و رعب و وحشت به دل میاندازند. در این قسمت از گردشگری وحشت، به سراغ این مکانها خواهیم رفت.
لحظهای چشمان خود را ببندید و ترسناکترین مکانی را که تصور میکنید، در خیال خود مجسم کنید. دنیای ترسناکی که در پس ذهن شما مخفی شده، چگونه جایی است؟ فضایی تاریک بیشتر شما را به وحشت میاندازد، یا سکوت حاکم بر محیطی متروکه و خالی از سکنه؟ شنیدن نجوای اشباح و ارواح ترس به جانتان میاندازد یا حضور در کنار حیوانات وحشی و خطرناک؟ ترس برای شما چه معنا و مفهومی دارد؟
این بار برای شما گلچینی از ترسناکترین نقاط جهان را انتخاب کردیم. ساختمان، شهر، جزیره، کلیسا و البته گورستانهایی متفاوت که به دلیل پیشینه و خصوصیات ظاهری خود، وهمناک و مرموز هستند. البته طبق معمول، علیرغم تاریکی و وحشتی که بر این مکانها سایه افکنده، هنوز هم به قدر کافی به مذاق گردشگران نترس خوشایند آمده و بازدید کنندگانی هم دارند.
گورستانهای قدیمی به خودی خود ترسناک هستند، ردیف از پس ردیف سنگهای قبر فرسوده که در میان درختان سر به فلک کشیده جا خوش کردهاند. سنگهای کج و معوجی که هر کدام داستانی در سینه دارند، داستانی که با کشتار، آتشسوزی، سیل یا هر واقعهی ناخوشایند دیگری به آنجا ختم شده است. به سنگی بر مزاری که مدتهاست تنها ناظر خاموش یک زندگی به پایان رسیده است.
اما در این میان این گورستان خاص که بهعنوان سومین قبرستان قدیمی یهودیان اروپا شناخته میشود، داستانی به مراتب ترسناکتر دارد، داستانی که به سال ۱۴۷۸ باز میگردد. در آن زمان آمار اجسادی که در این مکان به خاک سپرده شدهاند، سیری صعودی به خود گرفت، به طوری که ناگزیر اجساد را به صورت طبقه طبقه روی هم دفن کردند. هم اکنون در این گورستان تا ۱۲ جسد روی هم دیگر به خاک سپرده شدند، یعنی در حالی که در سطح زمین در حدود ۱۲ هزار سنگ قبر مشاهده میشود، زیر خاک این گورستان بیش از صد هزار نفر دفن شدهاند. تصور حضور چنین جمعیتی از دنیای مردگان در یک مکان، ناخودآگاه ترس به دل میاندازد، پس شاید چندان هم بیمناسبت نیست که این مکان جز ترسناکترین نقاط این کرهی خاکی شناخته میشود.
اعضای قبیلهای محلی ساکن استان کوهستانی "Sagada" در کشور فیلیپین که به نام "ایگوروت" (Igorot) شناخته میشوند، اجساد مردگان خود را در میان تابوتهایی آویخته از صخرهها نگهداری میکنند. این تابوتها به دیوارهی سنگی متصل شده و برای سالها باقی میمانند.
آنها باور داشتند که با این کار هم با ارواح در گذشتگان و نیاکان خود ارتباط نزدیکتری خواهند داشت و هم اجساد آنها را از هر گزندی مصون نگه میدارند. طول هر تابوت تنها یک متر است، چرا که این بومیان باور دارند انسان باید به همان طریقهای که پا به این جهان گذاشته آن را ترک کند، یعنی در حالت جنینی. به همین دلیل آنها نیز اجساد را به چنین شکلی داخل تابوتها قرار میدهند.
روزگاری این شهر هم مثل هر شهر دیگری زنده و پر جنب و جوش بود، روزهایش را صدای خندهی کودکان و رفت و آمد بزرگسالان میساخت و شبش با صدای گفتگو و خندهی خانوادههایی که بعد از یک روز پر مشغله گرد هم جمع شده بودند، به پایان میرسید؛ ولی حادثه خبر نمیکند.
شاید ماجرای "فاجعهی اتمی چرنوبیل" روسیه را شنیده باشید، این شهر که در آن زمان تقریبا ۵۰ هزار سکنه داشت، قربانی همین ماجرا شد. مدت کوتاهی بعد از این حادثه این شهر نیز تخلیه شده و اکنون تنها از آن متروکهای بر جای مانده است. متروکهای که هنوز هم گاهی دلش هوای آن سروصدا و لمس جریان زندگی را میکند، ولی اکنون تنها سکوت و البته دستان سبز و پیشروندهی طبیعت همراهیش میکنند.
"دُن جولین سانتانا" (Don Jullian Santana)، پس از پیدا کردن جسد یک دختر بچهی کوچک در آبهای اطراف جزیرهی شخصیاش در جنوب مکزیکو سیتی، خالق یکی از ترسناکترین نقاط کرهی زمین شد. دخترک به دلیل غرق شدن در آب جان سپرده بود و جسدش شناور روی آب پیدا شد.
چندی بعد دُن جولین به طور اتفاقی عروسکی را شناور روی آب پیدا کرد که به نظر میرسید شاید متعلق به دخترک مرحوم باشد. دُن سانتانا هم عروسک را برداشته و آن را به شاخهی یکی از درختان اطراف آویزان کرد. این اولین قدم برای شکلگیری داستانهایی مملو از ترس پیرامون این جزیره شد. طی سالیان بعد دن جولین هم با آویختن هزاران عروسک از تنهی درختان این جزیره، مراتب احترام خود را به روح این کودک نشان داد. وظیفهای عجیب که آقای سانتانا آن را تا زمان مرگش یعنی نزدیک به ۵۰ سال ادامه داد. جالب است بدانید او نیز در آبهای ساحلی همین جزیره غرق شد. جزیرهای که اکنون "Isla de las Munecas" نامیده میشود که به معنای "جزیرهی عروسکها" است .
اکنون این مکان به یکی از جاذبههای گردشگری مورد علاقه بازدیدکنندگان بدل شده و آنها همچنان به آویختن این عروسکها ادامه میدهند. هر چند در این میان داستانهای ترسناکی نیز به گوش میرسد. بازدیدکنندگانی ادعا کردند، صدای نجوای عروسکها را شنیدهاند. برخی نیز تأکید دارند زمانی که سوار بر قایق دور جزیره گردش میکردند، عروسکها را دیدند که از درختان پایین میآمدند. داستانهایی که رنگ و بویی از اغراق دارند، ولی در نهایت نمیتوان منکر تأثیر وهمآور و ترسناکی شد که این جزیره بر گردشگران میگذارد.
این جزیرهی کوچک زمانی بهعنوان معدن بزرگ زغال سنگ فعال بوده و خانهی هزاران معدنچی به همراه خانوادههایشان بود. اما در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد و بالاخره زمانه علیرغم میل ما عوض میشود. به دنبال از رونق افتادن استفاده از زغال سنگ در سال ۱۹۷۴ فعالیت این جزیره نیز دچار مشکلاتی شده و به سرعت تخلیه شد. اکنون باد از میان خانههای خالی از سکنهی این جزیره عبور کرده و خدا میداند شبهای تاریک آن مهمان چه چیزهایی است؟!
علاقمندان میتوانند با مراجه به وبسایت جزیرهی هاشیما، از یک تور گردشگری مجازی در این جزیرهی مخوف و ترسناک لذت ببرند.
در ساخت هر ساختمان و بنایی از مصالح و مواد مختلفی به فراخور نیاز استفاده میشود، اما در کنار دیگر مصالح، این کلیسای مخوف از استخوان شکل گرفته است. به همین مناسبت این کلیسا به نام "Capela dos Ossos" خوانده میشود که در زبان پرتغالی به معنای "کلیسایی از استخوان" است. این کلیسای کوچک درست در کنار ورودی "کلیسای سنت فرانسیس" قرار گرفته است. نامی که با ظاهر این کلیسا همخوانی کامل دارد. تمام سطح دیوارهای داخلی این بنا با استخوانهای بدن و جمجمهی انسان تزئین شده است.
گفته میشود استخوانهای حدود ۵ هزار راهب در این سازه به کار گرفته شده است. به علاوه دو جسد نیز به دیوارهی این سازه متصل شدهاند که یکی از آنها اسکلت یک کودک است. هدف از این کار نشان دادن کوتاهی و گذر عمر است و اینکه در نهایت مرگ پایان راه همهی ما است. هر چند این شیوهی بیان متفاوت، اکنون بسیار ترسناک و ناخوشایند جلوه میکند.
بیمارستانها به مناسبت فضا و جوی که بر آنها حاکم است، اغلب از محیطهایی خاص و چه بسی ترسناک برخوردارند و شاید به دلیل حضور ارواح بیماران جان سپرده، هالهای مرموز نیز به دورشان کشیده شده است.
اما بیمارستان ترسناک ما در "نیوهمپشایر" واقع شده و از سال ۱۸۷۸ تا ۱۹۹۶، بهعنوان بیمارستان ارتش پذیرای مجروحان جنگی و سربازان آسیب دیده بوده است. ساختمان این بیمارستان در اصل بهعنوان یک اقامتگاه کوچک خصوصی ساخته شده بود، ولی به اقتضای زمان و موقعیت به بیمارستان تغییر کاربری داد، هر چند این بیمارستان در آن زمان به خوبی تجهیز شده بود، ولی به دنبال افزایش قابل توجه هزینههای نگهداری این ساختمان قدیمی از سویی و پیدا شدن "آزبست" (Asbestos) یا همان پنبهی نسوز در دیوارهای آن از سوی دیگر، مسئولان ناگزیر درهایش را بستند.
این جنگل را به تازگی به شما عزیزان معرفی کردیم، جنگلی ترسناک در نزدیک قلّهی فوجی در کشور ژاپن که هر ساله شاهد خودکشی افرادی است که سکوت و انزوای آن را برای پایان دادن به مشکلات زندگیشان انتخاب میکنند. این گوشه و آن گوشه جنگل تابلوهایی نصب شده که از مردم دست از جان شسته، خواهش میکند در تصمیم خود تجدید نظر کرده یا دست کم قبل از هر اقدامی با مسئولان مربوطه مشورت کنند.
به هر حال علی رغم تلاشهای صورت گرفته، هنوز هم این جنگل دومین مکان پرطرفدار خودکشی در جهان است. گورستانی خاموش که حتی گاهی از باز پس دادن اجساد قربانیان خودداری کرده و آنها را در اعماق خود پنهان میکند.
این ساختمان که از بیرون بیشباهت به بشقاب پرنده نیست، بر فراز رشته کوههای بالکان (Balkan Mountains) و در ارتفاع ۱۴۴۱ متری ساخته شده است. این ساختمان توسط رژیم کمونیستی حاکم بنا و در سال ۱۹۸۱ افتتاح شد. هر چند علیرغم آغازی پرشور، خیلی زود از رونق افتاد و متروکه شد. آنچه این سازه را متفاوت کرده، معماری خشن و دور از ظرافت آن است که به نوعی در شمار معروفترین سازههای دورهی بلندپروازیهای حزب کمونیست تبلوری عینی یافته است.
این بنا این روزها، حال و احوال خوشی ندارد. بسیاری از قسمتهای آن آسیب دیده و به ویژه سقف بزرگ و سنگین آن متحمل خسارات شدیدی شده است. اکنون درهای این سازه به روی عموم بسته شده و شاید همین متروکه بودن و انزوای شدید، وزنه را به سمت ترس و وحشت و اضطراب سنگین کرده است. به طوری که در شمار ترسناکترین نقاط کرهی زمین جای گرفته است.
در بسیاری از آثار ژانر وحشت، محیط یک بیمارستان یا تیمارستان بهعنوان بهترین لوکیشن برای ساخت فیلم انتخاب شده است. شاید این مسئله چندان هم بیپایه و اساس نباشد، به ویژه تیمارستانها که محل اتفاقاتی است که شاید از چشم بسیاری به دور مانده باشد. رنج و دردی که پشت دیوارهای آن مخفی شده و شاید آن قدرها در معرض دید عموم قرار نگرفته باشد، دست کم دورهای اوضاع بر این منوال بود.
اما آثار هنرمندی به نام "هربرت باگلیون" (Herbert Baglione) که بر در و دیوار این تیمارستان متروکه در شهر پارما نقش بسته، در همراهی با محیط وهمآور و تیره و تار آن، ترس به جان بازدیدکننده انداخته و او را دستخوش اضطرابی شدید میکند. نقاشیهایی که گویی تمثالی از ارواحی شکنجه دیده هستند. ارواحی که چه بسی هم اکنون نیز در میان این زندان متروکه و همیشگی خود قدم زده و با یکدیگر نجوا میکنند.
شاید در همان نگاه اول، متوجه بُعد ترسناک این مکان شوید. این کلیسا نیز همچون "کلیسای استخوانی پرتغال" از استخوانهای بدن انسان ساخته شده است. این صومعهی کوچک کاتولیکهای رومی با استخوانهای باقی مانده از اجساد ۴۰ هزار انسانی تزئین شده که آرزومند برخورداری از مراسم تدفینی آبرومندانه در مکانی مقدس بودند.
حتی چلچراغ این صومعه نیز با استخوان ساخته شده است، در واقع به هر گوشهی این بنای مخوف که بنگرید، استخوانها به استقبالتان میآیند. مرگ چیزی است که به خوبی در فضای این سازه فرمانروایی کرده و به جلوهگری مشغول است.
مجموعهی عظیم "Beelitz-Heilstätten" متشکل از ۶۰ بنا است که امروزه بسیاری از آنها متروکه و بیاستفاده هستند، هر چند در این میان شماری همچنان مشغول به فعالیتند. این بیمارستان در طول جنگ جهانی دوم فعال بوده و حتی شخص آدولف هیتلر بهعنوان بیمار مدتی در آن بستری بوده است.
اما به هر حال گفته میشود این مجموعه تسخیر شده بوده و ارواح در آن رفت و آمد دارند. این توضیحات شاید بخشی متأثر از خرافات و وهم و خیال افراد باشد، اما به هر حال این گونه مکانها به ویژه اگر متروکه و بی استفاده شوند، ناخودآگاه منبعی برای ترس و هراس افراد میشوند.
در سال ۱۹۶۸ و به دنبال ریزش سقف این کلیسا در طول یک مراسم تدفین، این ساختمان متروکه شد. پیکرههای شبح گونهای که در تصویر مشاهده میکنید، بعدها توسط هنرمندی به نام "جیکاب هادراوا" (Jacub Hadrava) به محراب کلیسا اضافه و هدف از این کار هم، جذب گردشگران به این منطقه و رونق اقتصادی عنوان شد.
هر چند این ارواح علاوه بر بهبود اوضاع، کمی هم ترس و دلهره را به محیط اضافه کرده و این کلیسا را به مکانی ترسناک مبدل کردهاند. تنها کافی است تصور کنید شبی را در این فضا و در کنار این اشباح ساکت سپری کنید!
گورستان و مقابر به اندازهی کافی ترسناک هستند، اما این نمونهی پاریسی گوی سبقت را از بقیه ربوده است. دخمهای زیر زمینی که تخمین زده میشود دست کم مدفن ۶ میلیون انسان است. شبکهای تو در تو از تونلهای زیر زمینی به امتداد ۲۰۰ مایل که درست زیر خیابانهای عروس شهرهای جهان جا خوش کرده است.
این گورستان زیر زمینی یا "کاتاکومب" (Catacomb) در واقع بخش کوچکی از شبکهی زیرزمینی و قدیمی معادن شهر پاریس است. بعد از کشف این دخمههای زیرزمینی، تصمیم گرفته شده تا با بازسازی و مرمتهای لازم، آن را برای بازدید عموم باز کنند. به همین دلیل دیوارهی این تونلهای پیچ در پیچ با استفاده از بقایای اجساد به ویژه جمجمه و استخوان ران تزئین شدند، اتاقی برای نمایش آنچه معدنچیان حین کار پیدا کرده بودند انتخاب شد و فضایی را هم به نمایش ناهنجاریهای کشف شده در میان بقایای اجساد اختصاص دادند. در نهایت باید پذیرفت که این فضا به یمن حضور این حجم وسیع از اسکلت افراد مرده، مکانی ترسناک است.
"سنترالیا" عنوان دهکده و شهر ارواحی معروف در "کلمبیا کانتی" (Columbia County) در ایالت "پنسیلوانیای" آمریکا است. به دنبال آتشسوزی گسترده شبکهی زیر زمینی معادن زغال این منطقه در سال ۱۹۶۲ و پیامدهای آن، جمعیت این ناحیه از هزار نفر در سال ۱۹۸۱ به ده نفر در سال ۲۰۱۰ رسید. اگرچه این شهر مدتهاست که از یادها رفته و متروکه شده است، اما هنوز این ده نفر حاضر به ترک آن نبوده و همچنان به زندگی در این منطقه ادامه میدهند!
این آتشسوزی گسترده که همچنان ادامه دارد، سبب شده که از این شهر بهعنوان دروازهای به سوی جهنم نام برده شده و داستانهای متعددی پیرامون آن گفته یا نوشته شود. تا کنون هیچ کس از دلیل اصلی آتشسوزی مطلع نشده است، به علاوه آتشسوزی در بدو امر هیچ نشانهای از خود بروز نداده است تا وقتی که ناگهان شعله کشیده و همه چیز را در برگرفته است. حتی داستانهایی افسانهای بر سر زبان است که میگویند آتشسوزی اصلی نه در ۱۹۶۲، بلکه سی سال قبل از این تاریخ آغاز شده و تازه در این زمان به شکل عیانتر خود را بروز داده است.
به دلیل سموم خطرناک و انتشار گازهای آلودهای همچون مونوکسید کربن، این منطقه به سرعت تخلیه شد. وضع راههای ارتباطی این منطقه به خوبی گواه این فاجعه است. جادههایی که از آنها بهعنوان مسیر جهنمی یاد میشود. گفته میشود در سال ۲۰۰۰، آتشسوزی مسیرش را به سمت گورستان این دهکده ادامه داده است، به طوری که به گفتهی شاهدان، از اطراف سنگ قبرها دود و بخار بیرون میزده است. به هر حال با توجه به ادامهی این وضعیت، ریزشهای ناگهانی زمین، بخارات سمی و دیگر مشکلات، این شهر باید همچنان به همین ساکنان فعلی قناعت کند. اما پس از آنها، اینجا دنیایی است کاملا متروکه، بزرگراهی جهنمی که معلوم نیست مسافران احتمالیش را به سلامت به مقصد برساند یا خیر.