به همان میزان که جهان پیرامون ما با ثبات به نظر میرسد، به همان میزان نیز، احتمال تغییر در مرزهای جغرافیایی کشورها وجود دارد.
طی دهههای اخیر، شاهد تغییرات اندکی در سیاست جهانی بودهایم که به همین دلیل، نقشه جهان تقریبا بدون تغییر مانده است. معمولا مرزهای جغرافیایی کشوری دچار تغییر چتدانی نشده اما جمعیت آنها دچار تحولاتی شده است. جنگهای جهانی اول و دوم، مستعمره زدایی و سقوط اتحاد جماهیر شوروی نمونههایی بارز در زمینه تغییر سیاست کشورها است که موجب ثبات نسبی مرز سرزمینها نیز شده است. پس از این ادوار، به نظر میرسد که با دو پدیده بسیار مهم مواجه هستیم؛ استقرار در اروپا و رسیدگی به وضعیت ایالتهای مختلف اتحاد جماهیر شوروی پس از انحلال آن.
با گسترش اتحادیه اروپا و تکامل سازمانهایش، کشورهای عضو آن در جستجوی استقلال یافتن خود هستند. تلاشهایی که در این زمینه صورت میگیرد، شامل حفظ منافع سیاسی و اقتصادی اعضای اتحادیه اروپا در کنار دستیابی به استقلال بیشتر و در نتیجه کنترل بیشتر بر مالیات، آموزش و دولت محلی است.
رسیدگی به وضعیت ایالتهای «پسا شوروی» از اوایل دهه ۱۹۹۰ بسیار بد بوده است که بالاخره پس از کش و قوسهای فراوان، یک سری حمایت ضمنی از سوی روسیه دریافت کردند. اعلام استقلال کوزوو (Kosovo) از صربستان در سال ۲۰۰۸، موجب بروز تغییرات ناگهانی در سیاست خارجه روسیه و تبدیل به دستاویزی برای حمله به گرجستان در همان سال شد. روسیه همچنین برای تصاحب شبهجزیره کریمه در جنوب اوکراین، به حمایت شورشیها در این کشور ادامه داد. هدف نهایی روسیه هنوز نامشخص است اما احتمالاً اقدامات این کشور به تشکیل چند کشور جدید منتهی شود. تلاش برخی از کشورها مانند تبت برای استقلال، توجه انظار عمومی و رسانهها را به خود جلب کرده اما چندین دهه است که شرایط دشوار سیاسی، مانع دستیابی کامل این کشور به هدف اصلیاش شده است. با این حال، تلاش برخی کشورها مانند تیمور شرقی و سودان جنوبی، در دههی اخیر برای دستیابی به استقلال، مثمر ثمر واقع شده است.
در سالهای آینده، شاهد جدایی چندین سرزمین جدید از کشورهای مختلف خواهیم بود که امیدواریم این فرآیند با تلفات جانی کمتری نسبت به گذشته همراه باشد.
کاتالونیا ناحیهای واقع در اسپانیا و سواحل شمالشرقی دریای مدیترانه است که با فرانسه و آندورا مرز مشترک دارد. کاتالونیا اولین بخش از اسپانیای کنونی است که تحت فرماندهی رومیها قرار گرفت. این ناحیه از زمان قرون وسطی تا کنون، همواره تحت سلطهی فرمانروایان مختلف، استقلال خود را حفظ کرده است. پس از چهار دهه حکومت دیکتاتوری ژنرال فرانکو، دولت اسپانیا، زبان و فرهنگ کاتالونیایی را از بین برد. طی این دوره، رسانههای کاتالان زبان و تعطیلات رسمی آنان، همگی از اعتبار ساقط شدند.
از زمان تغییر رویهی دولت اسپانیا به سمت دموکراسی طی دهههای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰، تلاشهایی برای احیای فرهنگ کاتالونیا از جمله آموزشهای ابتدایی نیز در منطقه انجام شده است. در سال ۲۰۱۰ قانونی در اسپانیا برای بهبود شرایط فرهنگی کاتالونیا وضع شد که به موجب آن، تمامی سالنهای سینما را مجبور به پخش حداقل ۵۰٪ از فیلمهایشان به زبان کاتالانی میکرد؛ البته این قانون پس از دو سال توسط کمیسیون اروپا لغو شد.
جنبش استقلال کاتالونیا با احیای فرهنگی این ناحیه، همزمان شده است. بیشتر جمعیت «مجلس پارلمانی کاتالونیا» را ناسیونالیستها و استقلالطلبان این ناحیه و یا کسانیکه از سال ۱۹۸۰ تا کنون، در ائتلاف حکومت حضور داشتهاند، تشکیل میدهند. از سال ۲۰۰۹ تا امروز، چندین رفراندوم غیر رسمی برای جدایی کاتالونیا از اسپانیا در این ناحیه برگزار شده است. جدیدترین رفراندوم در نوامبر سال گذشته برگزار شد که طی آن، ۸۰٪ از مردم به جدایی کاتالونیا رأی دادند. دولت اسپانیا، این رفراندومها را غیرقانونی دانسته و نتایج آن را به رسمیت نمیشناسد.
ریشهی جنبشهای جداییطلبانهی فلاندر را بایستی در قرن هجدهم، زمانی که فلاندر به عنوان بخشی از هلند جنوبی، تحت سلطهی اتریش بود، جستجو کرد. فلاندر در اوایل قرن نوزدهم، تبدیل به بخشی از بلژیک شد؛ اما در سال ۲۰۱۴، «اتحاد فلاندر نو» به بزرگترین حزب ائتلاف حکومتی بلژیک تبدیل شد و یک حزب جدایی طلب فلاندری، کنترل دولت بلژیک را به دست گرفت.
بلژیکی که اکنون میشناسیم، متشکل از سه ناحیه حکومتی است:
بیشتر مردم بلژیک به زبان هلندی صحبت میکنند. ناحیه فلاندر متشکل از مردم فلاندر، شهرهای آنتورپ، بروخه و خنت است. بروکسل درون جامعهی فلاندریها قرار گرفته اما به لحاظ حکومتی، جدا از این ناحیه است.
فلاندر علاوهبر اینکه به لحاظ فرهنگی و زبانی با والونی تفاوت دارد، بلکه سیاست محافظه کارانهای نیز در پیش گرفته است. اما قسمتهای جنوبی بلژیک عمدتا لیبرال و سوسیالیست هستند. این عوامل به همراه غرور ملی و فرهنگی، جنبش جداییطلبی فلاندر را وارد خط فکری جدیدی کرده است.
ونتو ناحیهای واقع در ونیز است. برخی در ونیز معتقدند که ونتو به «سنگاپور اروپا» تبدیل خواهد شد. شهری با اقتصاد موفق و ثبات سیاسی که خود را از مشکلات ایتالیا جدا خواهد ساخت. اهالی ونتو ادعا میکنند که حکومت ناکارآمد، فساد و حتی جرائم سازماندهی شده در این ناحیه بیداد میکند و دیگر راضی نیستند تحت سلطه رم باشند. ونیز پیشینهی با سابقهای در یافتن استقلال دارد؛ این شهر به مدت ۱۱۰۰ سال و تا قرن هجدهم مستقل بود ولی بعد از آن، به مالکیت اتریش و پس از شش سال تحت فرمانروایی ایتالیا درآمد.
مردم ونیز از اتحادیه اروپا درخواست برگزاری یک رفراندوم برای جدایی ونتو از ایتالیا را کردند اما پیشرفت کمی در این زمینه نصیبشان شد. تلاشها برای استقلال ونتو تمامی ندارد. طی یک رفراندوم آنلاین که در آوریل ۲۰۱۴ برگزار شد، ۸۹٪ از مردم ونیز به جدایی و استقلال ونتو از ایتالیا رأی دادند. این همهپرسی نیز به رسمیت شناخته نشد اما تلاشها برای جدایی ونتو، با برگزاری یک رفراندوم دیگر در سال ۲۰۱۵ ادامه یافت.
اسکاتلند از اوایل قرون وسطی تا قرن هفدهم، قلمرویی مستقل محسوب میشد تا اینکه پادشاه این سرزمین، یعنی «جیمز ششم» به عنوان شاه انگلستان انتخاب شد و دو کشور اسکاتلند و انگلستان را با هم متحد کرد. یک قرن بعد، اسکاتلند وارد اتحادی رسمی با انگلستان شد که «بریتانیای کبیر» را تشکیل داد. پس از متلاشی شدن این اتحاد، بحثهایی درمورد جدایی اسکاتلند شنیده شد. این مجادلات تا اواخر قرن بیستم ادامه داشت، تا اینکه رفراندومی برای تفویض اختیارات حکومتی به اسکاتلند انجام شد. این موضوع به اسکاتلند اجازه داد تا پس از حدود ۳۰۰ سال، برای اولین بار کنترل تمامی امور از جمله حکومت محلی، آموزش، مسائل مربوط به سلامت عمومی و کشاورزی را در اختیار بگیرد.
رفراندومی که اختیارات بسیاری به دولت اسکاتلند واگذار کرد، در نهایت تا مرز جدایی آن از بریتانیا پیش رفت. اسکاتلند در سپتامبر ۲۰۱۴ رفراندومی کاملا قانونی برگزار کرد که ۵۵٪ مردم به عدم جدایی آن از بریتانیا رأی دادند. اما مردم حوزه گلاسکو خواهان جدایی و استقلال بودند. اگرچه این همهپرسی شکست خورد اما جنبش جداییطلبانهی اسکاتلند ادامه دارد؛ وزیر اول اسکاتلند نیز در آوریل ۲۰۱۵ اعلام کرد که درصورت برگزاری یک رفراندوم دیگر در مجلس پارلمانی آینده، از انجام آن جلوگیری نخواهد کرد.
قرنها است که بر سر ناحیه آبخاز، بحث و مجادله وجود دارد. فرمانروایی بر آبخاز از امپراطوری روم به عثمانیها و سپس روسها منتقل شده است. گرجستانیها و اهالی آبخاز، چندین بار بر سر حکومت این ناحیه مجادله داشتهاند. در دورهی حکومت شوروی بر آبخاز، این منطقه به عنوان ناحیهای خودمختار درون جمهوری سوسیالیستی گرجستان شوروی شناخته میشد.
پس از فروپاشی شوروی، آبخاز در تلاش بود تا از دولت تازه مستقل شدهی گرجستان جدا شود که به یک جنگ نظامی یک ساله و در نهایت شکست گرجستان منجر شد. طی این جنگ، هزاران گرجستانی کشته شدند و صدها هزار تن نیز به اجبار، تحت عنوان سیاست «پاکسازی نژادی» از آبخاز بیرون رانده شدند. این جنگ از آبخاز کشوری ساخت که جامعهی بینالمللی آن را به رسمیت نمیشناخت. اما پس از جنگ روسیه و گرجستان در سال ۲۰۰۸، روسیه، آبخاز را به رسمیت شناخت. در پی این سیاست، نیکاراگوئه، ونزوئلا، نائورو و وانواتو نیز آبخاز را به رسمیت شناختند. لازم به ذکر است که تووالو هم در سال ۲۰۱۱ آبخاز را به رسمیت شناخت ولی در سال ۲۰۱۴ از این تصمیم برگشت. در سال ۲۰۱۴، آبخاز با روسیه قراردادی امضا کرد که طی آن، ارتش این کشور با ارتش روسیه یکپارچه میشد؛ بسیاری این تصمیم را حمایت روسیه از آبخاز قلمداد کردند اما از دیدگاه شبهجزیرهی کریمه، قرارداد مذکور قدمی بسوی ملحق شدن دوبارهی این کشور به روسیه بود.
اوستیای جنوبی نیز مانند آبخاز، پس از فروپاشی شوروی بخشی از گرجستان تازه مستقل شده بود. مردم این ناحیه هم مانند مردم آبخاز برای دستیابی به استقلال، با گرجستانیها به جنگ و نزاع پرداختند. گرجستان برخلاف جنگی که با آبخاز داشت، توانست کنترل خود بر بیشتر مناطق اوستیای جنوبی را حفظ کرده و دهها هزار نفر از مردم اوستیای جنوبی را به شمال روسیه فراری دهد. این جنگ به تشکیل ناحیهای امن متشکل از گرجستانیها، مردم اوستیای جنوبی و روسها منجر شد ولی کنترل و حکومت بر این منطقه کماکان تحت سلطه گرجستان بود.
جنگ و درگیری در این منطقه بار دیگر پس از «انقلاب گل رز» گرجستان بالا گرفت که به اعتقاد برخی، آغازگر جنگ بین روسیه و گرجستان در سال ۲۰۰۸ نیز بود. در این جنگ، نیروهای روسی، ارتش گرجستان را از منطقه بیرون راندند. پس از این واقعه، روسیه و کشورهایی که آبخاز را به رسمیت شناخته بودند، اوستیای جنوبی را نیز به رسمیت شناختند. اوایل امسال، اوستیای جنوبی تفاهمنامهای، مشابه قراردادی که آبخاز در سال ۲۰۱۴ برای یکپارچگی ارتش با روسیه بسته بود، با این کشور امضا کرد.
ترنس نیستریا منطقهای است که عمدتاً در کنار رود دنیستر در شرق مولداوی و در همسایگی با اوکراین قرار دارد. مولداوی طی دورهی ترقیخواهی اتحاد جماهیر شوروی، زبان مولداوی را به عنوان زبان رسمی خود انتخاب کرد. تنها ۴۰٪ از جمعیت منطقه ترانس نیستریا اهل مولداوی هستند؛ مردم این منطقه عمدتاً متشکل از روسها و اوکراینیها است. گروهی روسی در سال ۱۹۹۰ در این ناحیه شکل گرفت که اعلام استقلال کردند. پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۲، جنگ کوتاهی برای تصاحب ترانس نیستریا بهوقوع پیوست. اهالی روسی ناحیه ترانس نیستریا توانستند بر مولداویها پیروز شده و کنترل منطقه را در دست بگیرند. از آن زمان تا کنون، ترانس نیستریا با حمایت ضمنی روسیه بهطور غیر رسمی تبدیل به یک کشور شده است. همچنین این منطقه به دلیل قاچاق انواع اسلحه و انسان به «کشور مافیا» معروف شده است. در پی پیوستن کریمه به روسیه، ترانس نیستریا نیز از دولت این کشور درخواست متصل شدن به آن را داشت که از سوی روسیه رد شد.
عدم امضای قرارداد همکاری و تجارت آزاد با اتحادیه اروپا از سوی رئیس جمهور وقت اوکراین، یعنی «ویکتور یانوکویچ» موجب وقوع انقلابی شد که به فروپاشی تدریجی اوکراین منجر شد. طی این انقلاب، معترضان ساختمان دولتی را بدون خشونت محاصره کردند اما مبارزات کمکم در شهر «کیف» به نبردهای خونین تبدیل شده و در سرتاسر اوکراین گسترده شد.
یانوکویچ مورد استیضاح قرار گرفت و سپس از کشور فرار کرد. کریمه با حمایت روسیه دست به شورش زد و سپس به بخشی از روسیه تبدیل شد. شورشهایی نیز در دو شهر دونتسک و لوهانسک صورت گرفت؛ این دو شهر پیش از این وقایع، خود را جمهوریهای مستقل اعلام کرده بودند. دو شهر مذکور در ماه مه سال ۲۰۱۴ با یکدیگر همپیمان شده و نام خود را نووو روسیه یا «روسیه نو» اعلام کردند. در پی این اتفاق یک جنگ داخلی درون اوکراین و نبردی بین شورشیان و اوکراینیها بر سر تصاحب روسیه نو و مناطق اطرافش صورت گرفت.
نیمهی غربی جزیرهی پاپوآ گینه نو از صدهی ۱۶۰۰ تا دههی ۱۹۶۰ تحت فرمانروایی هلند بود. حکومت بر این منطقه در سال ۱۹۶۹ به سازمان ملل متحد و سپس به اندونزی واگذار شد. پس از آن، رفراندومی برای استقلال پاپوآی غربی تحت نظارت سازمان ملل متحد و اندونزی انجام شد. در سال ۱۹۶۹، اندونزی شورایی متشکل از ۱۰۰۰ نفر برای شرکت در این رفراندوم گردآوری کرد تا از طرف ۸۰۰ هزار شهروند پاپوآی غربی در همهپرسی استقلال این ناحیه شرکت کنند. البته تهدیدهایی جانی که بر علیه اعضای شورا صورت گرفت، موجب شد تا آنان به نفع اندونزی و سازمان ملل متحد رأی دهند. با وجود مخالفت جامعهی بینالملل، سازمان ملل متحد این همهپرسی را به رسمیت شناخت که به موجب آن، پاپوآی غربی تحت حکومت نظام فدرال اندونزی درآمد. از آن زمان تا کنون، یک گروه چریکی شورشی، مخالفتهای خود برعلیه دولت و ارتش اندونزی را اعلام کرده است. پس از سقوط «سوهارتو»، دیکتاتور اندونزی در سال ۱۹۹۸، «اسقف اعظم دزموند توتو» به جمع کسانیکه وظیفهی وضع قانون را داشتند پیوست تا از سازمان ملل درخواست کنند در مورد همهپرسی پاپوآی غربی در سال ۱۹۶۹، تجدید نظر کنند. اما سازمان ملل درخواست آنان را نپذیرفت.
البته پاپوآی غربی از سوی کشور تووالو به رسمیت شناخته شد. در سال ۲۰۱۴، گروههای شورشی در پاپوآی غربی برای تشکیل «خط مقدم آزادیخواهان پاپوآی غربی» شکل گرفتند. همچنین اولین کمپین (دفتر مبارزاتی) این ناحیه با نام «پاپوآی غربی آزاد» در استرالیا شروع به کار کرد. عضو گیری گروه «پیشتازان ملانزی» در قالب یک گردهمایی در جولای ۲۰۱۵ نیز انجام شد.
«جمهوری سوالیلند» در ظاهر بسیار بیشتر از سرزمین مادرش یعنی سومالی شبیه به یک کشور است. سومالیلند واحد پولی، گذرنامه، سیستم بانکی جداگانه، فرودگاه بینالمللی، ارتش و دولت مختص خود را دارد. علیرغم وجود گزارشات گاه و بیگاهی مبنی بر سرکوبی معترضان توسط پلیس سومالیلند، این منطقه تا کنون شش دوره انتخابات دموکراتیک برگزار کرده است. از جملهی این انتخابات میتوان به انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۰ این مکان اشاره کرد که تقریباً اولین فرآیند انتقال قدرت مسالمتآمیز در «شاخ آفریقا» طی دهههای اخیر قلمداد میشود. سومالی لند از سال ۲۰۰۸ تا کنون شاهد حملات تروریستی نبوده و بیشتر نقاطش پس از جنگ داخلی سومالی، بازسازی شده است. طی این جنگ داخلی، پایتخت سومالیلند، یعنی هرجیسا کاملا بمباران شده بود. با این حال، سومالیلند توسط هیچ کشور خارجی به رسمیت شناخته نشده است. از جمله دلایلی که جوامع بینالمللی، سومالیلند را به رسمیت نمیشناسند، این است که اگر آنها حاضر به توافق در این زمینه شوند، تمامی تلاشهای سومالی در ساماندهی کشور، از بین خواهد رفت. با وجود پیشرفت روز افزون سومالیلند و نیز پسرفت سومالی، بحث و مجادله بر سر جدایی این منطقه، به مدت دو دهه پا بر جا بوده است. به نظر میرسد با گذر زمان، این موضوع حل شود.